در راستای اینکه ما سینه سوخته گان سبک متال و راک به گروه متالیکا علاقه داریم یه شعرشو واستون میذارم که خیلی دوسش دارم
برای اطلاعتونم میگم این شعر تو آلبوم Load تو سال 1992 سروده شده :
Mama she has taught me well
Told me when I was young:
Son your life's an open book
Don't close it fore its done
The brightest flame burns quickest
Is what I head her say
A son's heart sewed to mother
But I must find my way
Let my heart go
Let your son grow
Mama, let my heart go
Or let this heart be still
Rebel my new last name
Wild blood in my veins
Apron strings around my neck
The mark that still remains
Left home at an early age
Of what I heard was wrong
I never ask forgiveness
But what is said is done
Never I ask of you
But never I gave
But you gave me your emptiness
I now take to my grave
Never I ask of you
But never I gave
But you gave me your emptiness
I now take to my grave
So let this heart be still
Mama, now I'm coming home
I'm not all you wished of me
A mother's love for her son
Spoken, help me be
Well, I took your love for granted
And all the things you said to me
I need your arms to welcome me
But, a cold stone's all I see
این هم ترجمه این شعر:
مادرم به خوبی به من آموخت
آن هنگام که جوانی بیش نبودم به من گفت:
((پسرم زندگی مانند یک کتاب گشوده است
نا تمام رهایش نکن
آتش تند، زودتر خاکستر می شود و فروکش می کند))
این است آنچه از او شنیده ام
قلب یک پسر همیشه پیش مادر است
ولی من باید راهم را بیابم
قلبم را رها کن بگذار
پسرت بزرگ شود
مادر قلبم را رها کن
یا بگذار این قلب ساکت شود و آرام باقی بماند
یاغی نام خانوادگی تازه ی من است
خون وحشی در رگهایم
و ریسمانی به دور گردنم است
نشانی که هنوز باقی مانده
این است که خانه را در سن کم ترک کردم
از آنچه به اشتباه شنیدم
هرگز طلب بخشایش نکرده ام
ولی هرچه گفته شد را انجام دادم
هرگز چیزی از تو نخواستم
اما هیچ وقت هم چیزی ندادم
و اینک من آنرا با خود به گور می برم
هرگز چیزی از تو نخواستم
اما هیچ وقت هم چیزی ندادم
ام تو پوچی خود را به من بخشیدی
و اینک من آنرا با خود ره گور می برم
پس بگذار این قلب آرام بماند
مادر، اکنون به خانه می آیم
ولی من آن کسی نیستم که برای او آرزو ها داشتی
عشق یک مادر به پسرش
گویاست پس کمک کن که باشم
آری عشق و هرچه به من گفتی
را بدیهی می دانستم
به آغوشت برای خوش آمد گیی نیازمندم
ولی سنگی سرد، تنها چیزی است که می بینم ...
خیلی قشنگ بود ...منم از این چیزا زیاد دارم ...شعر همیشه احساس آدما رو در بر داره ...همه چی رو میشه تو شعر ساده و بی آلایش بگی